مشخصات کلی : اَدرَکَهَا النّسیانُ دختری در دامان فراموشی
مترجمین کتاب اَدرَکَهَا النّسیانُ دختری در دامان فراموشی
سمانه موسیپور
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
دکتر یوسف هادیپور
استادیار و هیات علمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
ویراستار کتاب اَدرَکَهَا النّسیانُ دختری در دامان فراموشی
افشین باوفا
مدیر مسئول انتشارات "پژوهش ساوالان.." دانش آموخته علوم سیاسی
دیباچه کتاب اَدرَکَهَا النّسیانُ دختری در دامان فراموشی
خوانندهای که برای نخستینبار این داستان را می خواند، احساس میکند با یک داستان عاشقانۀ خشک و بیروحی روبهرو است که در آن زنی در طول هفتاد سال زندگی با درد و محنت مورد آسیب قرار گرفته و دچار رذیلتهای اخلاقی شده است و به دلیل فراموشی از واقعیت فرار میکند. در نگاه اول، اینگونه دریافت میشود که هدف داستان فرار از زندگی به دلیل درد، رنج، شکست و ناکامی است و رضایتی که بهدستآمده ناشی از فراموشی است. این موارد، همگی برداشتهایی گذرا و سطحی است که از خارج داستان برداشت میشود نه برداشتهایی از داخل آن. جرم و جنایت در این داستان، نشاندهندۀ این است که ما با داستان جنایی و خطیری روبهرو هستیم که در آن مراحل فروپاشی جهان عرب و سقوط تمدن به تصویر کشیده شده است و در آن به خاطر تخریب کامل، ویرانی و کشتار، ناله سرداده میشود. در رمان «أدرَكَهَا النّسيان» داستان ملتها، وطنها، انزوا و گوشهنشینیها بیان میشود که امت عربی اسلامی، کماکان با این مشکلات روبهرو هستند. داستان شعلان، زیباییهای عشق و عاشقی و کشمکشهای عشاق را حکایت نمیکند. قصد و نیّت نویسنده این است که تجربۀ داستان را تعمیم دهد و آن را جزو سابقۀ انسان میداند. این داستان به زمان و مکان مقید نبوده است و تجربۀ بشری را شرح و تفسیر میکند و دردهای بشری، درگیری آزادگان استبداد، زورگویی، زشتیهای ظالمان، رنج افراد خوار و ذلیلشده، رسوایی دروغگویان، مدعیان، اربابان سلطه، جیرهخواران و منافقان را بیان میکند.
حقیقت این است که سناء الشعلان دهۀ هفتاد تاریخ عرب را که داستانی حماسی و لبریز از درد، رنج، خرابیها و فجایع جهان عرب است را هوشیارانه و آشکارا نگاشته است که این شیوه در داستانسرایی عربی معاصر بیانگر رنج و زورگویی زمانه است و طرح و ساختار ظاهر داستان و زبان، گونهای جدید است. این داستان تصویر و انعکاسی برای ارائه پیرایش ویرانیها در زبان احساسی زیباست که جهت بیان توصیف درد موجود نوشته شده است. داستان حاکی از ناکامی و شکست آرزوی انسان ذلیل و خوار در اجتماع است که حتی از انسانیت هم خارجشده است.
سناء الشعلان در این داستان به فساد مفسدین اهانت کرده است و خرابکاران را لعن و نفرین نموده است و خائنان را مجرم قلمداد کرده است. او با بیان احساسات پاک خود، از زشتی، زیبایی آفریده است. وی برای پیشبرد داستان به سمتی که نشانگر آزادگان، محرومین و ستمدیدگان باشد، از تشبیه زمان و مکان استفاده کرده است.
در این هیاهو، بهاء و ضحاک، نماد وطن هستند نه شهروندان. تجربۀ این دو نفر، فقط انعکاس شهروندان سرکوبشده نیست، بلکه انعکاسی از تمام وطنهای ازدسترفته و تباهشدهای است که مفسدین هنگام درد، رنج، سختی، سقوط، انحطاط و خیانت، به آنجا صدمه زده و آن را تخریب کردند. بدینجهت، داستان از مسیر عاشقی جدا و زیر سیطرۀ ملتهای بدبخت و سوخته قرارگرفته است. بهاء و ضحاک دو یتیمی هستند که در یتیمخانه بزرگ شدند درحالیکه هیچ پشتیبانی نداشتند و هدف آماج ظلم، ستم، آزار، اذیت و اقدامات تروریستی قرار گرفتند. هنگامیکه آنها بزرگتر شدند، با محرومیتها، فرارها و پستیهای بیشتر و بزرگتری روبهرو شدند و ظلم و ستم جامعۀ وحشی، بر انسانیت و حقوق آنها سایه افکند. درد و رنج آنها، نگاه و چشماندازی به درد و سختی امّت عرب و رنجهای آنهاست. گویی داستان گمگشتگی جهان عرب، چپاول و غارتگری را چه از داخل و چه از خارج وطن تجسم میکند. افرادی همانند بهاء که نویسندهای بااستعداد و مبتکر است و ضحاک که فردی متفکر و نوآور است، در بیشتر زمینهها سرکوب شدند؛ تا جایی که بهاء برای گذراندن زندگی خود آرزومند کلمه بود و نویسندگی میکرد و ضحاک به مهاجرت روی آورده بود و فرار میکرد تا بلکه انسانیتش را در وطنش پیدا کند. ضحاک مورد تعرض و آزار و اذیت قرارگرفت و بدون ارتکاب جرم دستگیرشده بود و حتی یکی از چشمانش را در زیر شکنجهها از دست داده بود. در این سرزمین که از درون فروپاشیده شده است، یک هنرپیشۀ فرصتطلب مثل یراع طرب را مییابیم که از جایگاه خوب و محترم و بانفوذی برخوردار است. از طرفی هم فردی که خائن وطن و زنصفت است مثل هملان ابوالهیبات فرمانده را میبینیم که وطن با نقشههایش تهدید میشد و با اینکار وطن را به سمت یتیمخانۀ بزرگ سوق میداد که از ظلم، ستم و درد پرشده بود. از سویی دیگر، فردی همانند معلم یتیمخانه، «أفراح الرملی» را در رمان می بینیم که بدون رحمت و شفقت از کودکان سوءاستفاده میکرد و یتیمهای پرورشگاه را تنبیه و با آنها بدرفتاری میکرد و آنها را تصاحب میکرد و همۀ آنها حتی مسئولان آنجا از شر آزار و اذیت او در امان نبودندو او با گرفتن رضایت از آنها به نیازهای هولناکشان پاسخ میداد.
فقط افراد ضعیف تسلیم این جامعه میشوند و محرومیتها را میپذیرند و آرزوهایشان را زیر پا میگذارند، در این شرایط انسان ضعیف در جامعه متلاشی، خرد و له میشود. این پرورشگاه زندگی سوخته و تخریبشدۀ افرادی که در شرق زندگی می کنند را مجسم میکند و تدبیر و اهداف همۀ کسانی را که در این امر مشارکت دارند، نشان میدهد. در این سرزمین هیچ شهروندی باقی نمیماند؛ آنها میپذیرند که یا کرامتشان از بین برود و در این وطن انقلابی بمیرند، یا به سرزمین دیگری مهاجرت کنند تا بلکه در آنجا کرامت، عدالت، محبت، مهربانی و آرامش را بیابند. رنج سفر بهاء در این رمان، روایت زنی است که جامعه بارها او را به تنفروشی کشانده است. تمام تلاشهای بهاء برای فرار، بیفایده و بینتیجه بود. این داستان آرزوی زنی نیست که دچار سرطان شده است تا خودش را از درد و رنج رها کند، بلکه روایتی از کشف، فروپاشی و تخریب در جامعههای عربی است که درگیری پیوستۀ دو قهرمان داستان را در طول هفتادسال زندگی هویدا میکند. همۀ آنها در این درگیری و تعارض حماسی سقوط کردند، تنها گروهی مانند ثابت السردی که از احرار، آزادگان و انقلابیون بودند، توانستند از حقوق، ریشه و سرزمینشان تا آخرین توان خود دفاع کنند. ثابت السردی مبارزی است که در زندگی خفتبار، تحت تأثیر مبارزه و شهادت بود و به همین خاطر، در این داستان از احترام ویژهای برخوردار بود. در داستانی که همۀ شخصیتهایش بیآبرویی، برهنگی و ناپاکیشان آشکار بود، ثابت السردی از این خواری، خفت و گمراهی نجات دادهشده بود. ازاینرو، بهاء بیان میکند که کسانی که به وطنشان خیانت میکنند، افرادی حقیر و پست هستند و هیچکس در دنیا مستحق زندگی نیست، مگر کسانی که از وطن دفاع میکنند. بهاء، در طول زندگیاش تنها به مبارزین، انقلابیون و آزادگان عشق نمیورزید، بلکه اعمال خیرخواهانه هم برای آنها انجام میداد. ضحاک در کودکی، به علت اینکه پسر یکی از فدائیان بود، دستگیر شد.در آن جامعه وحشی فریادهای آزادگان را به طرز وحشتناکی سرکوب و آنها را خفه کردند تا قدرتمندان از ثروتهای سرزمینها سود ببرند.
به عقیده نویسنده رمان بهیقین، ما همگی یتیمهای مستضعفی هستیم که در یتیمخانۀ بزرگی زندگی میکنیم که هیچ شفقت، مهربانی، رحمت و عطوفتی در آن وجود ندارد. این داستان روایت ماجراجویی و تجربۀ انسانی است که طعم درد، رنج و شکست را چشیده است. قطعاً تقدیر ما گمنامی و بیچارگی است. ما در دستان ناظرانی هستیم که معنای رأفت، عطوفت و مهربانی را درک نمیکنند و به این درد و رنجها توجهی ندارند و فقط خواهان رسیدن به شهوات و غرایض خودشان هستند. این داستان، روایت هولناک و وحشتناک زمانه را در سطح بالای معنایی بیان میکند؛ گویی خواننده با خواندن این داستان هوشیار میشود و به درک بالایی از آگاهی میرسد و حماسهای خونین در دست قدرتمندان مزدور، ظالم، ستمگر و عصیانگر در ذهنشان تداعی میشود. این رمان، ضعف، ناکامی، شکست و غارت امت را روایت میکند و به بیان سقوط، انحطاط و نافرجامی میپردازد. در این داستان سرزمینهای ویرانشده بیانگر انزوا و طرد انسانهای سرکوبشده هستند.
پیام این داستان، ترویج فراموشی بیقیدوشرط و تسلیم شدن نیست، بلکه فراموشی، غفلت، فرار و تغییر عقیده را حکایت میکند که درواقع نشاندهندۀ تصویری از تجاوزها، صدمات و آسیبهایی است که در زندگی به وجود میآید که هیچ پناهگاه و راه فراری برای رهایی از آن نیست. هیاهو و فریادی است که نویسنده برای رسوایی ظلم، ستم، فساد، تخریب، دروغگویی، تقلب و تحریف در داستان سر داده است.
اکنون زمان تأیید کردن این داستان نیست؛ بلکه زمان بیدار کردن انجمنی است که با فجایع، جنگها، فروپاشیها، گرسنگی، دزدی، اشغالگری، افراد فاسد، باجگیرهای زورگو، انقلابها، عصیان، مجازات، محرومیت، سرکوب آزادی، دستگیری افراد آزاده و فداکار روبهرو هستند.
سمانه موسی پور
دکتر یوسف هادی پور
سخن مترجم دیباچه کتاب اَدرَکَهَا النّسیانُ دختری در دامان فراموشی
سناء کامل احمد شعلان ادیب مسلمان اردنی، از نسل نویسندگان معاصر عرب است. اصالتش فلسطینی و اهل روستای بیت نتیف است. او موفق به اخذ دکترا در ادبیات معاصر شده و استاد دانشگاه اردن در رشته تخصصیش می باشد. شعلان نویسنده قصه، حکایت، رمان، داستان های کوتاه، نمایش نامه، سناریو و ادبیات کودک و نوجوان است. در سال ۲۰۰۸ م در همه پرسی عربی در میان ۶۰ بانوی عرب به عنوان یکی از موفق ترین بانوان عربی شناخته شده است که مجله «سیدتی» به زبان عربی و انگلیسی به نشر آن پرداخته است. در سال ۲۰۱۴ م از سوی سازمان بین الملل صلح و دوستی در دانمارک ستاره صلح را دریافت کرد. دکتر شعلان؛ منتقد و خبرنگار روزنامه و مجله در برخی مجلات عربی و فعال در مسائل حقوق بشر، زنان و کودکان و عدالت اجتماعی است. عضو بیشترمحافل ادبی است و موفق به کسب ۶0 جایزه بین المللی و منطقه ای و عربی در زمینه های رمان، قصه های کوتاه، نمایش نامه و ادبیات کودکان وآکادمی علمی شد. او نمایش نامه های منتشر شده زیادی دارد که جوایز زیادی در برداشته است. وی دو سال متوالی (۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ م) در دانشگاه اردن استاد برجسته و نمونه شد، کما اینکه در سال ۲۰۰۵ م رتبه دانشجوی برجسته را کسب کرده است.
رمان «ادرَکَهَا النّسیان» نوشته دکتر سناء الشعلان، تجربه ای بی نظیر در روایت ادبیات عرب است. این رمان در ۳۵۸ صفحه و در سال ۲۰۱۸ م در انتشارات امواج در عمان- اردن به زیورچاپ آراسته شد.
فضای دینی و صوفی گری و عشق آسمانی منحصر به فرد موجود در این رمان به جهان ارزش زندگی می دهد. قهرمان های داستان ضحاک و بهاء حقانیت، عشق آسمانی را ترسیم نموده اند. دراین رمان فرشتگان؛ جنگنده و مبارز می شوند و روح ها به پرواز در می آیند. روح هایی که با تاریکی ها و بی رحمی های طاقت فرسای زمانه نمی شکنند. روح هایی که در نهایت خوار و ذلیل نمی شوند. این همان چیزی است که دکترسناء می خواهد با خواندن رمان به آن برسیم. درورای روایت و حوادث رمان، قضا و قدر الهی است. شعلان درپی آن است که بگوید: در کویر این جهان هستی، فضای سبزی وجود دارد تا خستگان به آن پناه گیرند آن انسانی که به خاطر انسانیتش منکر نمی شود. چرا که پوسته جهان هستی؛ با بیرحمی ساخته نشده است. عذاب، تقدیر انسان ها نیست و کیان و کرامت انسانی که با تجاوز و دشمنی سرکوب و ضایع گشته باز خواهد گشت در پستوی انتظار. او این رمان را بر تثلیث عشق؛ وطن و یتیمی به نگارش کشید. عشق الهی و امید رهایی بخش است آنگونه که فراموشی رهایی بخش است.
اندیشه و درون مایه بر اساس افشاگری خطرناک ظلم و بردگی و فساد و تخریب است. هدف این رمان مکاشفه زیبایی شناسی و عشق نیست؛ و هرگز برای فرار به فراموشی گفته نشده است. تفکر و اعتقادی که در آن هست حساس تر از آن است. به طور خلاصه؛ تفکر و عقیده در پروژه داستانی برهنگی حقیقت کذب و ریا و تلفیق کردن در دنیای عصر حاضر است. توجه و عنایت برای تعمیم کردن تجربه و محدود نکردن در نام ها، مکان ها و جغرافیای خاص، این موضوع را ثابت نمی کند که انگیزه و عقیده شعلان این گونه باشد. لذا رمان تنها داستان عشق و دلدادگی نیست. بلکه روایتی از سیر و سلوک واقعیت و دردهای بشری و درگیری های آزادگان و محرومیت و قلدری قلدارها و رنج تحقیر شدگان است؛ و علناً مدعیان دروغی و دروغگو ها و ارباب های سلطه و منافقین را رسوا میکند. این رمان مفسدین را نفرین میکند و خراب کاران و مجرمین خائن را لعنت میکند. بهاء و ضحاک هر دو نمادوطن هستند. قهرمان داستان «بهاء» نمادی بر نابودی ملت عرب، غارت و چپاول در برابر نظام غول پیکر از نظام های چپاولگر است. تجربیات تلخ بهاء و ضحاک در زندگی تابلویی کوچکی از تجربه سرزمین ها، در زمان های سخت و دشوار و سقوط و انحطاط و فاسدین و خیانت کاران می باشد. پیچ و خم های داستانی که دکتر شعلان در رمان خود به نگارش درآورده پیچ و خم های رئالیسم آمیخته به تخیّل در حد بالایی است. این توهم گیرنده است که در روایتی با سفری طاقت فرسا و خسته کنننده روبرو شده است که در حدود 70 سال رنج و درد را به دوش می کشد. توهم مکان و زمان بر فضاهای نامحدودی گسترده می شود. مخاطب نه در هر زمان و نه در هیچ مکانی وقوع وقایع را متوجه نمی شود مگر این که فقط گفته شود این رویدادها در مشرق زمین اتفاق می افتد. آن جایی که مردم به زبان عربی صحبت می کنند و سپس اشاره به این موضوع می شود که شخصیت بهاء به نقطه سرد و یخ زده شمالی منتقل می شود. بدون این که دقیقاً به شهر و مکان و یا کشوری اشاره شود؛ و به همین منظور گیرنده یک احساس سطحی دارد و روایت داستان خارج از زمان و مکان خاصی است و به یک داستان عشق و عاشقی مبدل شده که با صداقت با هم برخورد می کنند بعد از 60 سال فراق و عذاب. ضحاک در حالی معشوقه خود بهاء را پیدا می کند که وی در طول زندگی اش رنج هایی بسیار را تحمل کرده است و به بیماری سرطان مبتلا شده است. این یک برداشت سطحی از داستان است و از آن جایی که سن 70 سالگی را برای تحمل رنج بهاء انتخاب می کند ما می توانیم رنج بزرگ در تاریخ نبرد عربی در عصر جدید را درک کنیم، و آن مبارزه مردم فلسطین در برابر استعمار صهیونیست اشغالگر است. اصرار در عنوان شماره 70 به نوعی پافشاری بر این واژگان است. بهاء و ضحاک ودیگر آوارگان جنگ، از همشهریان خود دور می شوند و در دستان سازمان های سرکوب گر بازیچه می شوند.
روش کار در ترجمه پیش رو؛ بر اساس رعایت حجم معادل متن اصلی و پرهیز از شرح غیر ضروری جمله ها و تصرف ناصواب عبارت هاست. هرچند جملاتی به ضرورت سره نویسی ترجمه از کانون توجه به واژگان باز مانده و به مدار تغییر در فارسی راه یافته است.
بسیار شایسته است؛ مراتب قدردانی خود را از خانم دکتر اکرم روشنفکر استادیار دانشگاه گیلان به دلیل معرفی و پیشنهاد این رمان اظهار نماییم و سپاسگزاری خود را از نویسنده ی ارجمند سرکار خانم دکتر «سناء الشعلان» که از ترجمهی «ادرَکَهَا النّسیان» استقبال نمودند، ابراز داریم.
سمانه موسی پور
دکتر یوسف هادی پور